جدول جو
جدول جو

معنی الف کلا - جستجوی لغت در جدول جو

الف کلا
(اَ لِ کِ)
از دیه های کلاردشت (از کلارستاق مازندران). رجوع به ترجمه مازندران و استرآباد تألیف رابینو ص 146 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کَ)
نام دهی است از دیه های اطراف نور. (از سفرنامۀ رابینو ترجمه فارسی ص 149)
لغت نامه دهخدا
سودای بلاشرط که برنگردد مانند خطکش که مصطلح دلالان نخاس است. (از بهار عجم) (از آنندراج). معاملۀ فسخ نشدنی در اصطلاح برده فروشان و چارپافروشان:
دو جهان حسرت بالات الف کش دارد
سرو را با تو بیک فاخته دعوی نرسد.
کلیم (از بهار عجم و آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(لِ کَ)
دهی است از دهستان بابل کنار بخش مرکزی شهرستان قائم شهر که در 24 هزارگزی جنوب باختری قائم شهر و 12 هزارگزی باختر شیرگاه در دامنه واقع است. ناحیه ایست دارای آب و هوای معتدل مرطوب و 530 تن سکنه، آب آنجا از رود خانه بابل تأمین میشود. محصول عمده آن برنج و نیشکرو ابریشم و کتان و غلات و صیفی و شغل مردمش زراعت و صنایع دستی زنان بافتن پارچه های ابریشمی و نخی و راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ کَ)
دهی از دهستان علی آباد است که در بخش مرکزی شهرستان شاهی واقع است و 240 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(لِ کَ)
دهی است از لفوز بخش مرکزی شهرستان شاهی، واقع در 15 هزارگزی جنوب باختری شیرگاه کوهستان جنگلی، هوای آن معتدل مرطوب مالاریائی. دارای 750 تن سکنه. زبان آنان مازندرانی و فارسی. آب آن از رود خانه کرسنک. محصول آنجا برنج، لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری صنایع دستی زنان شال و کرباس بافی. راه آن مالرو است، تابستان گله داران ییلاق بخار کلا و اسبوکلا از دهستان ولویی میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(گِ لَ / لِ کَ)
دهی است از دهستان اسفیورد شورآب بخش مرکزی شهرستان ساری که در 9000گزی جنوب باختری ساری و 3000گزی جنوب راه شوسۀ ساری به شاهی واقع شده است. هوای آن معتدل و مرطوب و سکنۀ آن 470 تن است. آب آنجا از چاه تأمین میشود. محصول آن غلات، پنبه، توتون، سیگار، نیشکر و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. زمستان گله داران سوادکوه برای تعلیف گوسفندان از مراتع این ده استفاده می نمایند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(کالْ لی)
دهی است از دهستان لفور بخش مرکزی شهرستان شاهی که در 14هزارگزی جنوب باختری شیرگاه واقع است. کوهستانی، جنگلی، معتدل و مرطوب است، 550 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه پی رود تأمین میشود. محصول آن برنج و لبنیات، و شغل اهالی زراعت و گله داری، و صنایع دستی زنان شال و کرباس بافی و راههای آن مالرو است. در تابستان به ییلاق سفیدریز و لوپی میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(اَ کُ)
دارویی است که از تقطیر الکل بر مادۀ معطر حاصل شود. در کارآموزی داروسازی تألیف دکتر جنیدی (صص 79- 80) چنین آمده: اگر بر روی یک یا چند مادۀ دارویی الکل بیفزایند و پس از مدتی حاصل را تقطیر کنند مایع تقطیر شده الکلا نامیده میشود و در حالت اول الکلا را ساده و در حالت دوم مرکب میگویند. الکلاهای ساده از فارماکوپه حذف شده است و بجای آنها محلول اسانس مربوط بدان را در یک الکل 90 درجه بکار میبرند. در تهیۀ الکلاها گاهی مادۀ دارویی تازه و زمانی مادۀ دارویی خشک شده به مصرف میرسد، و در هر صورت باید مواد دارویی را خرد نمایند تا الکل بهتر در آنها تأثیر کند، برای تهیۀ الکلاها مواد دارویی را در دیگ انبیقی میریزند و الکل را بدان میافزایند و مدت معینی که معمولاً دراز است میگذارند تا خیس بخورد و مواد مؤثره کاملاًدر الکل حل گردد، سپس حاصل را تقطیر میکنند. الکلی را که برای تهیۀ الکلاها بکار میبرند معمولاً الکل 60تا 80 درجه است. الکلاها فرار و بیرنگ اند و در صورتی که در شیشه های سربسته نگاهداری شوند فاسد نمیشوند واگر تازه تهیه شده باشند باقیمانده ای از خود باقی نمیگذارند ولی با مرور زمان چون اسانسها رزینی میشوندحتی در صد درجه گرما باقیماندۀ اندکی از خود میگذارند. و رجوع به کارآموزی داروسازی صص 79- 80 شود
لغت نامه دهخدا
نام محلی کنار راه بابل - چالوس، میان المده و صلاح الدین در 360500گزی تهران. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِ کَ)
دهی از دهستان پازوار بخش بابلسر شهرستان بابل، واقع در 7000گزی شمال بابل، کنار شوسۀ بابل به بابلسر. دشت. معتدل مرطوب مالاریائی با 180 تن سکنه. مازندرانی و فارسی زبان. آب آن از چاه. محصول پنبه، کنجد، باقلا، صیفی، غلات. شغل اهالی زراعت. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
از دهات چهاردانگۀ هزارجریب ساری. و رجوع به ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 163 و 166 و رجوع به بالا کولا شود
لغت نامه دهخدا
(پَ لَ کَ)
نام دیهی در تنکابن. و بدانجا درختان مرکبات بسیار است. (سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 24 و 106)
لغت نامه دهخدا
(اِ فَ کُ)
موضعی در دشت کلارستاق مازندران. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 108 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
از توابع میان دورود ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
کلاه نمدی
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
کلاه کثیف و بویناک کچل ها
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از دهستان چهاردانگه سورتچی ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
گاوی که دارای شاخ های باز و بزرگ است
فرهنگ گویش مازندرانی
نام روستایی در نور
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از دهستان بابل کنار بابل، روستایی در شهرستان قائم
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در نزدیکی سی سنگان نوشهر، از توابع مربوط به منطقه ی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع گنج افروز بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع شهرستان ساری، از توابع گیل خواران قائم شهر، از
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع چهاردانگه ی سورتچی ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع چهاردانگه ی سورتچی ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان اوزرود سفلا نور
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در ناحیه ی کجور، روستایی در لفور سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
دو قطعه چوب کوتاه و بلند مربوط به بازی الک دولک
فرهنگ گویش مازندرانی
گشاد گشاد، گشاد گشاد راه رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در بابل، از توابع دهستان بابلسر
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان بندپی بابل که تلفظ فارسی آن احمد کلا است
فرهنگ گویش مازندرانی